حمله نظامی عراق به ایران که از روزهای قبل از آن پیش بینی شده بود، 31 شهریور 1359 (22 سپتامبر 1980) آغاز شد که پیامدش یک جنگ هشت ساله بود و برخلاف تصور قبلی غرب، ایران در این جنگ پرتلفات و پرهزینه حتی یک وجب از خاک خود را از دست نداد. مروری بر روزنامه های چاپ تهران در شهریور ماه آن سال نشان می دهد که همزمان با انتخاب نخست وزیر برای جمهوری اسلامی، از نیمه این ماه زد و خورد های مرزی عراق و ایران رو به شدت گذارده بود که بعد از ظهر 22 سپتامبر ناگهان نیروی هوایی عراق تهران، تبریز، همدان، کرمانشاه، شهر کرد و شهرهای خوزستان را مورد حمله قرار داد و همزمان ناوچه های آن کشور به سواحل ایران تا بوشهر تعرض کردند و متعاقب آن نیروی زمینی عراق تعرّض به میهن ما را آغاز کرد. طبق اعلامیه های شماره 20 تا 28 وزارت دفاع ایران، در نخستین روز تعرض، نیروی هوایی عراق بیش از 11 جنگنده و چهار ناوچه از دست داد و هواپیماهای نظامی ایران متقابلا پایگاههای عراق در کوت الاماره، شعیبیه، واسیله، ام القصر و سپس بغداد را مورد حمله متقابل قرار دادند. این جنگ که (برغم میثاق بین المللی) بدون اعلان قبلی، از سوی عراق آغاز شده بود از آن پس به صورت تمام عیار ادامه یافت.
در زمان حمله نظامی به ایران، عراق دوست آمریکا، متحد شوروی و مورد حمایت همسایگان عرب خود جز سوریه بود. دولت آمریکا به سبب موضوع تصرف سفارتخانه اش در تهران و گروگانگیری کارکنان آن و همچنین قطع منافعش در ایران پس از انقلاب، با تهران دشمنی داشت. این دشمنی در دهه اول قرن بیست و یکم که آمریکا در عراق و افغانستان استقرار نظامی دارد به صورت جنگ سرد واشنگتن با تهران درآمده است. سرگئی لاوروف وزیر امورخارجه روسیه 18 سپتامبر2007 در دیدار با «برنار کوشنر» وزیر امورخارجه فرانسه که به مسکو رفته بود، آخرین وضعیت جنگ سرد آمریکا و ایران را چنین ترسیم کرده بود: گزارش های متعدد مبنی بر جدّی بودن بررسی عملیات نظامی برضد ایران دولت روسیه را نگران ساخته زیرا که چنین عملیاتی برای منطقه نتایج بسیار وخیم به بار خواهد آورد. کوشنر (یک پزشک) که همانند سارکوزی رئیس جمهور تازه فرانسه، یهودی تبار است 17 سپتامبر 2007 و پیش از سفر به مسکو در این باره گفته بود: اگر ایران دارای سلاح اتمی شود؛ جهان باید خود را برای جنگ آماده کند و افزوده بود که سیاست های فرانسه با آمریکا در قبال تلاش های اتمی ایران یکسان است.
بیستم سپتامبر 1980 و در آستانه حمله نظامی تمام عیار عراق به ایران، احتمال این جنگ در دیدار مارگارت تاچر نخست وزیر انگلستان با وزیر امورخارجه کابینه اش مطرح و بررسی شده بود. تاچر در صفحه 91 کتاب خاطرات خود درباره این ملاقات نوشته است: به وزیر امور خارجه گفتم که در این نظر که ایران در مدتی کوتاه از پای درخواهد آمد شریک نیستم و دلیل آوردم که ایران دارای یک نیروی هوایی موثر است، مردمی مقاوم دارد و ارتش فروپاشیده آن درجریان انقلاب، در اندک مدتی تمرکز خواهد یافت و دست به حمله متقابل خواهد زد. ارزیابی و محاسبات صدام حسین از فروپاشیدگی ارتش ایران درست نیست زیرا که افراد و سلاحهای این ارتش باقی هستند و .... هشت سال بعد نظر من تایید شد زیرا که عراق جز در هفته های اول جنگ پیشرفتی نداشت و مقروض و زمینگیر شد و ....
اصحاب نظر گفته اند: اگر صدام حسین با ایران وارد جنگ نشده بود؛ با کویت و سعودی اختلاف نظر مالی پیدا نمی کرد، دست به اشغال نظامی کویت نمی زد، در نطق های خود زندگانی شخصی خاندانهای سلطنتی این دو کشور را به زیر حمله و انتقاد نمی کشید که به کینه دائمی مبدل شد، همسایگان خود را از دست نمی داد (که در روز مبادا جایی برای فرار به آنجا و پناهنده شدن داشته باشد) و کشورش در سال 2003 به اشغال نظامی آمریکا درنمی آمد و به این روز نمی افتاد، خودش هم با آن خفت دستگیر و اعدام نمی شد و ....
سادهلوحی بنیصدر با استراتژی «زمین بدهیم و زمان بگیریم!»؛
بازخوانی حوادث پیش از 31 شهریور 1359
با آنکه در تقویمهای رسمی، جنگ تحمیلی در 31 شهریور 1359 شروع میشود، ولی با نگاهی ریزبینانه به روابط بین ایران و عراق در روزهای آخر شهریور، میتوان آغاز یک جنگ سنگین را پیشبینی کرد. سران حکومت وقت بغداد که با پیروزی انقلاب اسلامی به دنبال بهانههای واهی و دشمنتراشی بودند در سال 1359 به صورت علنی به مرزهای ایران تجاوز و تعرض کردند و به خیال اینکه ایرانیها توان مقابله با ارتش مسلح شدهشان را ندارند، در آخرین روز شهریور تهاجمی همهجانبه را به اجرا گذاشتند.
هنگامی که صدام را در سال 2003 از مخفیگاهش بیرون کشیدند و پای میز محاکمه نشاندند، بازجویان او را به دلیل آغاز جنگی خانمانسوز علیه ایران مورد تفتیش قرار دادند. کاری که باید دو دهه قبل انجام میشد اما گره خوردن منافع قدرتهای بزرگ با جنون صدام آنها را از این کار بازمیداشت. وقتی صدام به عنصری بیمصرف جهت پیادهسازی سیاستهای کشورهای غربی تبدیل شد، آنها او را مورد بازخواست قرار دادند و از دلایل تهاجمش به ایران پرسیدند. این بازجوییها هرچند دیر انجام شد ولی به جهت ماندن در تاریخ و خواندن نسلهای بعدی و روشن شدن اذهان عمومی ارزش فراوانی دارد.
بغض 1975
صدام از انعقاد قرارداد 1975 الجزایر بغض فروخوردهای داشت و همچون ماری زخمی به دنبال ضربه زدن به ایران بود. رئیسجمهور معدوم عراق میگفت که جنگ تحمیلی در روز 4 سپتامبر آغاز شد، نه 22 سپتامبر که دولت ایران معتقد به آن است. یعنی جنگ برای صدام و همپیمانانش از دو هفته قبل به صورت رسمی آغاز شده بود و آنها از مدتها قبل خودشان را آماده جنگی همهجانبه کرده بودند.
دیکتاتور سابق عراق عقیده داشت که ارتش ایران در سال 1980، ضعیف و «فاقد رهبری» بود چون اکثر افسران عالیرتبه ارتش در وقایع انقلاب از مقام خود خلع شده بودند. صدام در تناقضگوییهایش درباره دلایل حمله به ایران میگوید که این سؤال را باید از ایرانیها بپرسید، چون آنها جنگ را آغاز کردند!
آنچه از صحبتهای سران وقت بغداد استنباط میشود این است که آنها به دلیل وضعیت سیاسی و نظامی ایران برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی و رسیدن به منافعشان دندان تیز کرده بودند. طبق گزارش وزارت خارجه ایران، ارتش عراق در دورهای ۱۹ ماهه پیش از شروع جنگ، بیش از ۳۹۷ بار به مرزهای زمینی، هوایی و دریایی ایران حمله کرده است. آماری که نشان از شدت و وسعت عمل بعثیها دارد.
احراز جنگ از دو ماه قبل
«قدرتالله هزاوه» که قبل از شروع جنگ در پادگان لشکر 92 زرهی در مرز خدمت میکرد، درباره اتفاقات پیش از شروع جنگ میگوید: «عراق با توپخانه و هواپیما مرزهایمان را میزد و بعضی مواقع ما هم جوابشان را میدادیم. یک بار ارتش عراق به بخشی از خاکمان حمله و قسمتی را اشغال کرد که ما در جواب خودسرانه عمل کردیم و منطقه را بازپس گرفتیم. همان زمان دولت بنیصدر به این کارمان اعتراض کرد و به واحد ما که یک گروهان از گردان 242 لشکر 92 زرهی بود، اعلام کردند از منطقه برگردید و خودتان را به دادگاه معرفی کنید چون لغو دستور کردهاید. به نظرم بنیصدر در حال خیانت به کشور بود. عراق حمله میکرد، منطقهای را میگرفت و تا ما میخواستیم حمله کنیم دستور عقبنشینی میآمد. اجازه درگیری به ما نمیدادند. ما هم همه ارتشی بودیم و قانون را میدانستیم و میگفتیم دلیل این عقبنشینیها چیست؟ در جواب میگفتند میخواهیم زمین بدهیم و زمان بگیریم. نمیدانم روی چه حسابی این تصمیمات را میگرفتند. به ما میگفتند عراقیها اصلاً جرأت نمیکنند پایشان را داخل خاکمان بگذارند. به همین خاطر به ما مهمات و نیرو نمیدادند. ما هم میگفتیم اگر نیرو و تانک ندارید حداقل مین بدهید تا داخل زمین کار بگذاریم و مانع نفوذشان شویم. عراقیها در برابر هر تانک ما صد تانک میچیدند و بعد به ما میگفتند اینها جرأت نمیکنند یک قدم داخل خاکمان بیایند و اصلاً نگران نباشید. زمانی که عراق فرودگاه مهرآباد را بمباران کرد تازه دولتمردان وقت اعلام جنگ کردند در حالی که شروع جنگ برای ما از دو ماه قبل محرز شده بود. جنگ از ماهها قبل کامل و علنی شروع شده بود و نمیدانم چرا اعلام جنگ نمیکردند؟ زمانی جنگ را به طور رسمی اعلام کردند که من اسیر شده بودم و خبرش را در اردوگاه از طریق رادیو شنیدم.»
تقویت بنیه نظامی عراق
عراق قبل از 31 شهریور 1359 اقدامات مهمی مثل تقویت پاسگاههای مرزی، احداث سنگر و مواضع دفاعی، انتقال توپخانه به مرزها، تقویت نیروهای نظامی خود در طول مرز و شناساییهای مرزی و نفوذ به داخل خاک کشور ایران جهت آغاز جنگ انجام داده بود و در مقابل با اقدامی جدی از سوی ایران مواجه نشد. با اینکه از نگاه عراقیها جنگ شروع شده بود، اما آرایش نظامی ایران اصلاً متناسب با آن وضعیت نبود و لشکرهای ارتش به جبهه جنوب کشور نرفتند و سازماندهی فوقالعادهای صورت نگرفت.
سردار جاویدالاثر حاجاحمد متوسلیان، صحبت با بنیصدر درباره وضعیت مرزهای کشور در مواجهه با عراق را اینگونه تشریح کرد: «یک ماه قبل از شروع جنگ جلسهای در اتاق جنگ لشکر 81 زرهی کرمانشاه به ریاست بنیصدر تشکیل شد. در این جلسه آقایان ظهیرنژاد و صیاد شیرازی به همراه فرماندهان ارتشی 30 منطقه نظامی از استانهای آذربایجان غربی، کردستان، کرمانشاه و نیز برادران محسن رضایی و محمد بروجردی به اتفاق مسئولان سپاه در کل منطقه غرب حضور داشتند. در این جلسه فرمانده سپاه قصرشیرین به وضعیت بسیار بد نیروهای ما در مرزها و حملات مکرر ارتش عراق به پایگاههای مرزی اشاره کرد و گفت دشمن در این منطقه از خیلی وقت پیش شروع به ساختن استحکامات نظامی کرده است و ما کمترین آمادگی رزمی را نداریم. در نهایت از بنیصدر سؤال شد که اگر به احتمال یک درصد عراق به ایران حمله کند شما چه تدبیری برای دفاع دارید؟ بنیصدر گفت عراق هرگز جرأت چنین کاری را ندارد. بروجردی گفت اگر به احتمال یک در هزار بخواهد در غرب از طریق قصرشیرین حمله کند و شهر را بگیرد شما برای مقابله با چنین مسئلهای چه تدبیری دارید؟ بنیصدر مجدداً گفت عراق هیچ وقت چنین غلطی نمیکند. برای اینکه هم در سطح بینالمللی و سیاست جهان محکوم میشود و هم امنیت داخلی خودش به خطر میافتد. مطمئن باشید که صدام کشورش را به خطر نمیاندازد»!
سردار شهید حاجمحمدابراهیم همت نیز در بخشی از خاطرات خود در مورد ماههای نخستین تهاجم عراق مینویسد: «ما پیش بنیصدر رفتیم و عنوان کردیم که از طریق نوسود میتوانیم خیلی خوب روی مواضع عراق کار کنیم. عراق شهرهای نزدیک به نوسود دارد. فقط مشکل ما کمبود نیرو است اما او میگفت من حتی یک نفر نیرو به منطقه شما نمیدهم! هر چه به او اصرار کردیم کمترین کمکی به ما نکرد»!
حجتالاسلام حسین ابراهیمی نیز صحبت بنیصدر درباره اینکه «زمین بدهیم تا زمان بگیریم» را یک حربه و بهانه میداند و میگوید: « او اصلاً عکسالعمل نشان نمیداد؛ یعنی هرچه عراقیها جلو میآمدند و جایی را میگرفتند، بنیصدر عکسالعملی نداشت و هر جا نیروهای مردمی میخواستند عمل کنند، مانع میشد. وقتی بنیصدر عزل شد؛ نیروهای مردمی و حزباللهی وارد صحنه شدند و از کشور دفاع جانانه کردند. آن زمان سپاه هنوز شکل نگرفته بود، نیروهای حزباللهی هم هر جا میخواستند وارد شوند بنیصدر مانع میشد و میگفت این نیروها ورود نکنند و حضور ارتش کفایت میکند. ارتش نیز آن زمان انسجام لازم را نداشت و ما داشتیم شکست میخوردیم.»
زمین بدهیم و زمان بگیریم!
«مرتضی محمودی» از بازماندگان حادثه هفتم تیرماه 1360، قبل از آغاز جنگ، نماینده مردم قصرشیرین، گیلانغرب و سرپل ذهاب در نخستین دوره مجلس شورای اسلامی بود. محمودی درباره اتفاقات قبل از شروع رسمی جنگ میگوید: «یک هفته قبل از آغاز حمله سراسری، من قصرشیرین بودم. عراق با خمپاره از خانلیلی، پرویزخان و... مرتب داخل شهر را میزد. من در مقر سپاه استراحت میکردم. تعدادی از خبرنگاران از روزنامهها، صدا و سیما و جاهای مختلف آمده بودند، به همراه آنان به سرپل ذهاب، قصرشیرین، نفتشهر و سومار رفتیم. نیروی زیادی در مرز نبود. سپاه هنوز نیرو و تجهیزات زیادی نداشت. نیروهای ارتش نیز آنچنان نبودند که آنها هم با فاصله از مرز حضور داشتند. مرز هم از طریق پاسگاههای معمولی اداره میشد. آنجا بچههای سپاه به من گزارش دادند طبق اطلاعاتی که کسب کردیم، به احتمال قوی اول مهرماه صدام حمله خود را آغاز میکند. بنده این خبر را در تهران به مسئولان منتقل کردم. با این وجود، اقدام جدی برای ممانعت از ورود و هجوم عراقیها به ایران صورت نگرفت. فرمانده سپاه قصرشیرین از افسرهای ارزشی ارتش بود که از قبل از انقلاب با هم ارتباط داشتیم، میگفت ما گریه میکردیم و میگفتیم حداقل ۱۰ تا مین به ما بدهید تا در گذرها بکاریم و وقتی عراقیها آمدند، ترقهای سر راهشان منفجر شود. اینها را انجام ندادند. این مربوط به چه زمانی است؟ زمانی که بنیصدر فرمانده کل قوا بود. بنیصدر شعارش این بود که قادر به مقاومت نیستیم و باید زمین بدهیم و زمان بگیریم. ما از این حرف خیلی ناراحت بودیم. زمین بدهیم یعنی اینکه زندگیمان که در مرز هستیم را بدهیم و شهرهایمان را ترک کنیم و خانههایمان را ویرانشده ببینیم.»
بنیصدر به عنوان فرمانده کل قوا هیچگاه تحرکات و تهاجمات عراق پیش از 31 شهریور را جدی نگرفت و با سهلانگاری و سادهاندیشی راه را برای گستاخی و جسارت بعثیها باز کرد. در روزهایی که صدام ارتش بعث را به تمام تجهیزات مسلح میکرد و یارگیری منطقهای و جهانی انجام میداد، ایران اقدام مناسبی جهت مقابله به کار نمیگرفت. آن روزها ارتش کشور با مشکلات متعددی دست به گریبان بود و نمیتوانست یکتنه مقابل متجاوزان بایستد. تنها نیرویی که میتوانست جلوی دشمن مسلح و مهاجم را بگیرد، جوانان معتقد و باخدایی بودند که با سلاح غیرت، قدرت و ایمان پا به میدان نبرد گذاشتند و اجازه نفوذ به دشمنان ندادند. همان طور که صدام پس از دستگیریاش اعتراف کرد ما با یک ارتش منظم که جنگیدن علیه آن آسانتر است، روبهرو نبودیم. غافلگیری بعثیها از شجاعت رزمندگان ایرانی، نه تنها آنها را در روزهای نخستین جنگ به اهدافشان نرساند، بلکه با گذشت زمان آنها را از موضع تهاجمی به لاک دفاعی فروبرد.